باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Mar 1, 2006



    از: بیست شعر منثور - شارل بودلر
    ترجمه از فرانسوی: مایکل همبرگر
    فارسی:خلیل پاک نیا



    در ساعت یک صبح


    سرانجام! تنها! هیچ صدایی به گوش نمی‌رسد جز تلق‌وتلوق چند درشکه‌ی فرسوده که ديرتر از موقع می‌رسند. می‌خواهیم چند ساعتی سکوت داشته باشیم اگر چه آرامشی نباشد. سرانجام! سلطه‌ی ستمگرانه‌ی صورت انسانی، غایب است، و از این پس، فقط از خودم رنج خواهم برد.

    سرانجام! رخصت می‌یابم تا در انبوه ِسایه‌ها، آسوده خاطر باشم! اول، چرخاندن کلید در قفل، به نظرم این قفل کردن ِ در، تنهایی‌ام را بیشتر می‌کند، سنگرهایی را مستحکم می‌کند که در حال حاضر، مرا از جهان جدا می‌سازد .

    زندگی هولناک! شهری هولناک! حاصلِ این روز، این‌هاست:
    چند تن از اُدبا را دیدم، یکی از آن‌ها پرسید، می‌شود از راه زمینی به روسیه رفت(حتماً خیال می‌کرد روسیه جزیره‌ است)؛ بحث جانانه‌ای کردم با سردبیر یک نشریه‌ی ادبی، که در جواب هر اعتراض من، می‌گفت: «این جا، جای آدم‌های محترم است» که البته منظورش این بود که سردبیران نشریات دیگر، همگی اراذل و اوباش‌اند؛ احوال‌پرسی با حدود بیست نفر آدم ِپرت، که پانزده نفرشان را نمی‌شناختم؛ دست‌دادن با همین تعداد آدم‌ها، بی آنکه جانب احتیاط رعایت کنم و پیش از آن، دستکشی بخرم، رفتن به دیدن خانمی بند باز- برای وقت‌کشی به وقتِ ریزش ِرگبار - که می‌خواست برایش لباس ونوس طراحی کنم؛ با لباس مناسب در حضور مدیر تاتر، که ضمن دست به سرکردنم، می‌گفت: بهتر است آقای زد - را ببینید،او ناشی‌ترین، کودن‌ترین، و مشهورترین فرد، در میان نویسندگان من است، شاید با هم بتوانید کاری بکنید. به دیدار او بروید، تا ببینم بعد چه می‌شود؛ لاف‌‌زدن(چرا؟)در باره‌ی چند کار مبتذلی که هرگز نکرده‌ام، و انکار بزدلانه‌ی بعضی از خطا‌ها که با لذت انجام داده‌ام، خطا‌هایی از سر ِخودستایی، جُرمی علیه کرامت انسانی؛ سر باز‌‌زدن از انجام خدمتی آسان، برای دوستی، و نوشتن ِسفارش‌‌نامه‌ای برای پست فطرتی تمام‌عیار؛ آه، بس نیست این‌‌همه؟

    ناراضی از همه‌چیز و ناراضی از خودم، دوست دارم تا در سکوت و خلوت شب، خودم را رستگار سازم و قدری بر غرورم بیفزایم. ای جان‌‌هایی که دوستشان داشته‌ام، ای جان‌‌هایی که سرود هایتان را خوانده‌ام، نیرو بخشید، یاریم کنید، از شر ِدروغ‌ها و جرثومه‌‌های فاسد ِاین جهان خلاصم کنید؛ و تو، پروردگارا، ارزانی دار فیض سرودن ِابیاتی زیبا را، تا آشکار شود که پست ترین ِآدمیان نیستم، که حقیرتر از آنانی که خوار می‌شمارم، نیستم.




    Twenty Prose Poems
    by Charles Baudelaire
    Translated by Michael Hamburger
    ISBN: 0-87286-216-X
    Cape Edition,London 1974





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز