باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


May 30, 2007

    از سمت چپ اگر بروی تا «سنتراله»-ایستگاه مرکزی قطارها در میلان- چند قدم بیشترنیست . البته اگر در هتل «گالیا» باشی و صبح زود سیگارت تمام شده باشد. می‌گویند تصویرها در شعرهای ترانسترومر مثل ایستگاه مرکزی قطارهاست در شهرهای بزرگ . تصویرها مسافت زیادی را طی کرده‌اند، تا زیر یک سقف به هم برسند. واگن قطار اول پر از عطر گل‌های مدیترانه، واگن بعدی دوده‌های سیاه ِ مناطق روهرآلمان را بر بام خود دارد و بر چرخ‌های واگن سوم برف‌ها نشسته از فلات روسیه، و همین طور تا آخرین تصویر.
    مسافری که جدول دقیق ساعت ورود و خروج این قطارها را نداشته باشد، شاید کمی گیج شود، اما جدول حرکت قطارها همه جا مجانی است، بهتراست سیگارش را که خرید یکی بردارد، به هتل برگردد و سرگرم خواندن شود.
    «باغ در باغ»



    دو شعر از توماس ترانسترومر
    ترجمه: خلیل پاک‌نیا


    در اعماق اروپا


    این منم
    بدنه‌ی سیاه ِ قایقی شناور بین دو دریچه‌ی آب‌بند
    در تخت‌خواب ِ هتل آرمیده‌، هنگام که شهر می‌شود بیدار
    هیاهویی بی‌صدا، نوری بی‌رنگ، به درون می‌ریزد
    و آرام مرا می‌برد بالا به سطح بعد: صبح
    چشم‌انداز شنود شده است، چیزی می‌خواهند بگویند، مردگان
    سیگار می‌کشند اما چیزی نمی‌خورند
    نفس نمی‌کشند اما صدای‌شان مانده است هنوز
    با شتاب در خیابان‌ها خواهم رفت، چون یکی از آن‌ها
    کلیسای جامع ِسیاه جذر و مد می‌کند، سنگین چون ماه



    هلالی‌های رومی


    درون كليسای عظيم ِ رومی جهان‌گردان به هم فشرده می‌شدند
    در نيمه‌ی تاريك.
    رواق از پس رواق با دهان باز و بی‌هيچ چشم‌انداز
    شعله‌ی چند شمع پرپر می‌زد.
    فرشته‌ای بی چهره مرا در آغوش گرفت
    و درتمام تنم نجوا كرد:
    " شرمگين مباش كه انسانی تو، مغرور باش!
    درون تو باز می‌شود رواق از پس رواق بی پایان.
    كامل نمی‌شوی هرگز، و اين چنين سزاواراست."
    از اشك‌ها كور بودم
    و به ميدانی كه درآفتاب می‌جوشيد رانده‌شدم
    همراه با مستر و مسيز جونز، آقای تاناكا و
    سينيورا ساباتينی
    و درون آن‌ها همه، باز می‌شد رواق ازپس رواق بی پایان.







:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز