باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Sep 23, 2007

    کنار پنجره‌ی کافه‌ای، نیمکت خالی پارکی یا ایستگاه خلوت قطاری نشسته‌ایم، شاید شب باشد یا باران ببارد. یک لحظه نقاب از چهره برمی‌داریم یا می‌افتد. داستان کوتاه اگر ذاتی داشته باشد که دارد همین یک لحظه است. در تاریکی صحنه نشسته‌ایم و ناگهان پرتوی نوری چهره‌ی بازیگر را نشان می‌دهد که تنهاست. " باغ در باغ"


    صدای ِ پا
    ميترا داور


    مثل همیشه صدای تق تق کفش می‌پیچد:
    تق تق تق ، تق تق تق ...
    صندلی‌ام را چند لحظه می‌چرخانم سمت ِ صدا. رخ رخ خشك چرخ تو اتاق می‌پیچد و باز دوباره :‌
    تق تق تق ، تق تق تق ...
    صدای ِ تق تق دور می‌شود. گوشم را تيز می‌كنم، حالا صدای جير جيركفشی، نرم می‌آيد.

    كسي دارد باغچه را آب می‌دهد، صدای ِ ريزش آب روی برگ‌ها چند لحظه رهایم می‌کند. از جايي صداي تيك تيك ساعت می‌آيد:
    تيك تيك تیک . تيك تيك تيك .
    نمی‌دانم ساعت كجاست !

    تق تقی نرم و بعد به يك باره قطع می‌شود. صدای ِ پای مردانه‌ئی نزديك می‌شود، اگرچه محكم قدم برمی‌دارد اما انگار با احتياط است، همان لحظه بوی عطر می‌پيچد، بازهم صدای پای مردانه می‌آيد. راه رفتنش جوان است. صدای پا قطع می‌شود. احتمالاً آن‌هایی كه راه می‌رفتند حالا ايستاده‌اند دارند با هم پچ پچ می‌كنند .

    صدای پایی نزديك می‌شود، با صدای خش خش شلوار درهم شده است .
    خش خش خش ... تق تق تق ...
    دور می‌شوند . شلوارش شايد گشاد است و يا از جنس پارچه كتان. تق تقی آرام می‌پيچد .
    تق تق تق ...
    گمانم زنی دارد راه می‌رود، تق تقی ديگر، اين هم صدای پای يك زن است. عطر ملايمی می‌پيچد.
    صدای حرف می‌آيد. حرف‌ها واضح نيست. دو زن با هم پچ پچ می‌كنند. كسی از پله‌ها پائين می‌رود. دری كوبيده مي شود. چند لحظه همه جا ساكت می‌شود، صدای مردی می‌آيد كه او هم آرام حرف می‌زند، بعد سرفه می‌كند. دوباره شروع می‌شود:
    تق تق تق .
    صدا متوقف می‌شود. صدای روشن کردن فندک و بعد بوی ملایم عطر سیگار. چند لحظه همه جا ساکت می‌شود، انگار همه‌ی آن‌ها دارند به صدای سکوت گوش می‌كنند ... دوباره شروع مي شود:
    _ تيك تيك ! تيك تيك .

    از جايي صدای پارس سگ نگهبان می‌آيد .
    آوآوآوووو .
    اتومبيلي پُرگاز حركت می‌كند. صدای حرکتش سنگین است .
    سكوت.
    صدای راه رفتني تند.
    صدای پارس سگ: آوووووووو

    چند مرد با صدای بلند حرف می‌زنند. با اين‌كه صدايشان بلند است ، حرف‌شان را نمی‌فهمم. يكی از آن‌ها فرياد می‌كشد، انگار به كسی دستور می‌دهد.

    تق تق تق، تق تق تق.
    شايد چيزی را می‌گذارد روی ميزی و بعد از اتاق می‌آيد بيرون .
    تق تق تق .
    برمی‌گردد و دوباره.
    دوباره صدای حرف زدن همان مردها می‌آيد . صدایشان واضح است اما نمی‌فهمم.
    به ديوار بی‌رنگ اتاق خيره می‌شوم . چرخ‌های صندلی‌ام را به جلو می‌چرخانم. غژغژی خشك می‌پيچد بی آن‌كه بتوانم حركتش دهم.
    محكم و تند می‌روند.
    صدای پا منظم و سنگين است.
    صندلی‌ام را می‌چرخانم سمت پنجره، پشت پنجره، بدنه‌ی خشك درختی قد راست كرده است. با چوب دستی‌ام پنجره را هل می‌دهم به بيرون، از بيرون هم همان صدا می‌آيد، منظم و محكم.

    صدای سنگین حرکت چرخ‌ها روی زمین شنیده می‌شود و بعد صدای کوبیدن در.
    ساکتِ ساکت نشسته ام . به صدای نفس كشيدنم گوش می‌كنم، آرام و كند ...





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز