باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Sep 11, 2007

    استراگون: همیشه یه چیزی پیدا می‌کنیم تا خودمون را به یادمون بیاره، نه؟
    ولادیمیر: آره، جادوگریم ما، ولی بذار سر تصمیمی که گرفتیم بمونیم، قبل از این‌که یادمون بره.



    هر دو روی یک سکههوشنگ گلشیری
    متن کامل، نشر الکترونیکی(پ.د.اف)


    راستش را اگر بخواهی من کشتمش، باور کن. می‌شود هم گفت ما، البته نه با چاقو، یا این‌که مثلاً هلش داده باشیم. خودت که می‌دانی. حالا چطور؟ همین را می‌خواهم برایت روشن کنم. برای همین هم گفتم:"تنها باشیم بهتر است." آن‌ها هم اگر ناراحت شدند، بشوند. یعنی من دیدم نمی‌شود، با برادر و حتی زنت نمی‌شود به این صراحت حرف زد. شاید هم من نمی‌توانم با جمع چند‌ نفری صمیمی بشوم. در ثانی مطمئن نبودم بفهمند. تو؟ نمی‌دانم. شاید ناچاری. شاید هم چون می‌بایست برای یکی بگویم. می‌فهمی که؟










:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز