![]() |
![]() |
![]() |
Oct 25, 2008
![]() ویسواوا شیمبورسکا ترجمه: خلیل پاکنیا میتوانی تصورکنی چه خوابی دیدم؟ در ظاهر همه چیز دقیقا مثل ما آب، آتش، باد، خاک زیر پا افقی، عمودی، دایره، مثلث راست و چپ. تقریبا همین آب و هوا، چشمانداز نسبتا زیبا و موجوداتی از نعمت زبان برخوردار زبانشان اما چیز دیگری جز زمینیها جملهها حالت شرطی ندارند اسمها چسبیده به اشیاء نمیشود چیزی اضافه کرد، کم کرد، تغییر داد. زمان همیشه همان که ساعتها گذشته و آینده محدود یک ثانیه فقط میگذرد از خاطرهها دیدن آینده، پیش روست که تازه شروع شده است. کلام- به اندازهی نیاز. حتی یکی اضافه نیست یعنی شعر نیست. نه مذهبی، نه فلسفهای. از این چیزیها اصلا خبری نیست. نه چیزی که بتوان به آن فکرکرد یا دید وقتی چشم میبندیم. جستجو کنید، چیزی میجویید در جوار شما پرسش کنید، چیزی میپرسید که هست پاسخش تعجب میکردند، اگر میتوانستند تعجب کنند، جایی دلیل تعجب هست. ریشهی لغتِ «نگرانی» نداشتند، خلاف اخلاق بود. جرئت نمیکرد در لغتنامه باشد حتی در اعماق تاریکیها جهان روشن بود. هرکس به اندازه نیازش، به قیمت مناسب به صندوق که میرسیدی هیچکس پول خُرد نداشت. از احساسها- رضایت. بیهیچ اما زندگی یک ذره. و انفجار کهکشانها قبول کن برای شاعر هیچ چیز از این بدتر نیست و هیچ چیز از این بهتر که ناگهان از خواب برخیزی. از کنار هم رد شدند مثل غریبهها بدون حرفی، اشارهای زن به طرف فروشگاه مرد به طرف ماشین شاید در هراس یا حواس پرتی یا یادشان رفته هر دو زمانی کوتاه برای همیشه عاشق بودند هیج تضمینی نیست همان دو نفر باشند از دور شاید از نزدیک اصلا از پنجره بالکن آنها را دیدم از بالا که نگاه کنید به راحتی اشتباه میبینید زن پشت درهای شیشهای ناپدید شد مرد پشت فرمان نشست و با سرعت دور شد. هیچ اتفاقی هم نیفتاد حتی اگر افتاده باشد. و من که فقط یک لحظه مطمئن بودم چی دیدم میخواهم در شعری گذرا به شما، خوانندههایم، بگویم دیدنش غمانگیز بود. ![]() تازهترین کتاب ویسواوا شیمبورسکا |
![]() |
|