![]() |
![]() |
![]() |
Feb 28, 2007
چهار شعر: لارش گوستاوسون مترجم: محمود داوودی ![]() لارش گوستاوسون یکی از چهرههای سرشناس ادبیات سوئد است. از او تاکنون دهها رمان و مجموعه شعر منتشره شده است. او شارح دشواریهای زندگی با دیدی فلسفی و تئوریک است. رمانهای گوستاوسون از ساختی فوقالعاده آگاهانه بهرهورند و شعرهایش لغزیدنی است آرام میان روزمرهگی و فلسفیدن «استکهلم، تابستان ۱۳۶۷، محمود داوودی» در سرزمین بیگانه مهمانسرای قدیمی راهرویی بی نور فرشهایی بسیار نرم که سالهاست جارو نشده رج دیوارها ردیف گنجههای غولآسا از چوبِ بلوط در هر گنجه نیمتنهی مرمر گوته با چشمانی بسته تا نداند که اسیر دولت تازه است غریبه کم و بیش همه غریبهایم آنهایی که من بیشتر دوستشان دارم غریبهتریناند غریبهها از من که با خویش غریبهام غریبهتر نیستند و عشق همیشه سنگی است غریبه که باقی میماند تورین-شاه بلوط باران بهاری- الکساندر غایب تا اینجا اما بی تو دورتر نخواهم رفت شاه بلوطها چراغهایشان را در بارانِ سبکبار بهاری روشن میکنند ترامواهای کوچک سرخ میگذرند و هر گل شاه بلوط چهرهی توست خام، جوان، سرفراز از اینجا دورتر نخواهم رفت بگذار باران ببارد. تورین- سوم ژانویه ۱۸۸۹ نبشِ ویا کارلو آلبرتو هنگامی که شب بر نیچه ظاهر شد به هیئت اسبی بود داروین، شارکو، لئوپاردی همه در جستوجویش بودهاند در جستوجوی حیوانی چشم درشت و غمگین که از پا افتاده اسیر دورن آدمی بود و هیچکس نامش را نمیدانست هنگامی که شب بر نیچه ظاهر شد به هیئت اسبی بود اسبی با چشمان زرد و دندانهای بیشمار و لبانی که از درد مچاله بود او دید و یکباره در آغوش کشید حیوان، انسان و شب را |
![]() |
|