يك شعر از توماس ترانسترومر
عصر- صبح
ماه - دكل اش پوسیده و بادبان اش چین افتاده است
مرغ دریایی - مستانه برفرازآب بازبال می رود
اسکله - چارسوی سنگین اش به سیاهی می زند
- بیشه ها در تاریکی خم شده اند
بیرون بر پله ها.
سپیده دم بر دروازه های گرانیتی دریا
می کوبد و می کوبد
وخورشید نزدیک جهان جرقه می زند.
خدایان تابستانی نفس تنگ
- در مه کورمال پیش می روند
از مجموعهی "هفده شعر " چاپ 1954
ترجمه: خليل پاک نيا