بيماری رنجوری نيست، نقص نيست، چشم سوم است. توانايی ديدن سه قطره خون است كه هذيان شده بر جان میريزد. جانِ بیتابِ هذيان. هذيان، واگويه است. واگویهِ كابوسی كه تمامی ندارد. تكرار میشود بار به بار و بر جان میريزد هربار. جانِ هذيانی بیقرار است، قرار ندارد در دنيای رجالهها. چشمِ سومِ جانش بیخوابش كرده است. چشمِ سومی كه توانِ ديدن میآورد. ديدنِ رخ گرداندنِ رخسارهها. ديدنِ دروغِ و تظاهرِ يك مشت آدمِ مدعی، مدعیِ خط و سواد مدعیِ سخاوت مدعیِ عشق مدعیِ رفاقت.