![]() |
![]() |
![]() |
Apr 29, 2009
![]() داشتم طرحهای اردشیر محصص را میدیدم. بیشتر آدمهایش یا پا در هوا هستند یا سر در هوا، اگر سری داشته باشند، معلوم نیست کجا ایستادهاند و به کدام سو نگاه میکنند، همه به نوعی دفرمه شدهاند. بعضیها هم سرشان با تهشان بازی میکند مثل این یکی. انگار شرح مصیبت ماست. ** ◄قيمه و پرگار وجود- محمد قائد ...آماتورها را هميشه میتوان با ترانزيشن ضعيف شناخت و با حاشيه روی و زياده گويی..ترانزيشن خوب، احتياج به ذهن تحليلی قوی و قوهی تخيل بالا و فرهنگ گسترده دارد...اين نوع نوشته، توقع بالايی از خواننده دارد و از او میطلبد با درايت بالا و ظرفيت تفکری بالای حد ميانگين، سرنخ ها را خودش در ذهن خود به يکديگر گره بزند. ◄استايليست آنارشيست - عبدی کلانتری ** نیمهشبی دلگیر، که من خراب وخسته غرق مطالعهی مجلدی عجیب و غریب بودم از دانش از یادرفته در میان سر تکان دادنها، و گاه به خواب رفتنها، ناگهان انگشتی به در خورد گویی رپرپهای بود، رپرپهای نرم که کسی بر در اتاقم میزد زیر لب گفتم: «میهمانی آمده است، و بر در اتاقم انگشت میزدـ همین و نه چیزی دیگر.» ◄غراب- ادگار آلن پو |
![]() |
|