![]() |
![]() |
![]() |
May 25, 2005
دو شعر از نسیم خاکسار
برگرفته از : کتاب شعر
كمی عقب برو تا نيمی از سايه ات بيافتد و با آن نيمه ديگر زاويه ايی باز بسازد بر خاك رو به شمعدانی كوچكی آن سو تر از حياط سيمانی كه برگ هايش نمی دانم چه وقت از شاخه خشك پارسالی جوانه زده است تكان می خورد در باد. حالا رو به همان بايست بعد تا سه بشمار و انگار يك شعر تازه زير لب زمزمه می كنی لب هايت را تكان بده. باقيش با من ژوئن ۱۹۹۹ ، اتروخت-هلند اسبم، اسبم را نمیخواهی، اسبم؟ تا چهار نعل بتازی در جاده های روشن،تاريك، روشن. دستم، دستم را نمیخواهی، دستم؟ تا بگذاريش بر يال نسيم كه میگذرد از شاخه به شاخه برگ به برگ. قلبم قلبم را نمیخواهی، قلبم؟ كه بگذاريش در تهی اين صدف تا باز بوی دريا را بشنوی. همه را به تو مي بخشم جز اين كهولت كمال يافته را. می خواهم بنشينم با آن بر ساحل اين دريای روبرو جاری بين دو ابديت و تماشا كنم امواج روی هم غلتانش را، تماشا تا خوابم ببرد. جولای ۲۰۰۲، اتروخت-هلند |
![]() |
|