باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Dec 16, 2006

    شاید در نگاه اول زبانِ عریانِ «سفر به انتهای شبِ» سلین چشم‌گیر باشد، نقدهای بسیاری هم به این مهم اشاره کرده‌اند. اما دقیق‌تر که نگاه کنیم می‌بینیم او هیچ توهمی به این جهان ندارد و ترسی هم ندارد که آن را بی‌پروا اعلام کند.. توهم‌نداشتن به جهان است که زبان طنزش را تلخ می‌کند. و کل جهان رمانتیک، تمام احساس‌ها، همه‌ی ایده‌آل‌ها و تمامی بازنویسیِ رنگ و لعاب‌خورده‌ی ما در نوشته‌های‌مان را، بی‌هیچ نان قرض‌دادنی به این و آن، برملا می‌کند. گویی از زبانش مایعی ترشح می‌کند که رنگ‌های جهان را در خود حل می‌کند و حاصلش تاریکی مطلق است. حتی وقتی که با او به نورافشانی رنگ‌ها و گرمای کشنده‌ی افریقا، یا شهرهای فریبنده‌ای چون نیویورک سفر می‌کنیم، این احساس به ما دست می‌دهد که گویی آلبوم عکس‌های سفید و سیاه‌ی شهرهای صنعتی متروکه‌ی اروپای شرقی را ورق می‌زنیم که سرد و تاریک است.
    « باغ در باغ»


    آخرین موسیقی‌دان رمان


    صبح یک روز بهاری‌ست، در سال ۱۹۳۲. مرد ناشناسی وارد معبد ادبیات فرانسه می‌شود، منظورم ساختمان بزرگ و باعظمت انتشارات گالیمار در پاریس، ته کوچه‌ی سبستان ـ بوتن، پلاک ۵. جوانی‌ست خوش‌اندام و شیک‌پوش، با چشمان آبی روشن، تقریبا سبز، و کراوات سیاه. چند روز پیش‌تر پدرش را به خاک سپرده است. مثل دیگر نویسنده‌گان تازه‌کار، توقع و تقاضای ملاقات با شخص آقای گالیمار را ندارد تا جواب حاضر و سربالایِ همیشگیِ «تشریف ندارند، جلسه دارند» را بشنود. ساکت و مودب، پاکت زردرنگی را به دفتر پذیرش تحویل می‌دهد، رسید شماره‌ی ثبت ۶۱۲۷ را دریافت می‌‌کند، و باز، ساکت و مودب و سر به زیر، راه خود را پس رفته و از در خارج می‌شود. پاکت زردرنگ حاوی رمان قطوری‌ست به اسم سفر به انتهای شب، و نامه‌ی سنجاق شده‌ای به این مضمون ‌:
    «حضور محترم، برنده‌ی جایزه‌ی گونکور سال برای ناشر خوش‌اقبال، و آبشخور ادبیات برای یک قرن آینده را خدمت‌تان معرفی می‌کنم. این درواقع یک رمان ساده نیست، سمفونی شوریده‌ی زبان احساس است.امضاء : لوئی ـ فردینان سلین».



    برگرفته از:آخرین موسیقی‌دان رمان
    قلی خیاط





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز