![]() |
![]() |
![]() |
May 17, 2007
![]() گفتوگویِ طاقت فرسا و پیچیده این دو قلمرو اگر به نتیجه برسد، شعری سروده میشود. شاعر مدام تلاش میکند به جهان اول، جهان واقعی برسد، جایی که ذهنِ انبوه انسانها باهم تلاقی میکنند. اما جهان دوم مدام سد راه اوست. مثل هذیانهای فرد بیمار در ساعات بیداری که نمیگذارد بفهمد در اطرافش چه میگذرد. البته این موانع در کار شاعران بزرگ بیشتر نشانهی سلامت ذهن است چرا که جهان، سرشتی دوگانه دارد. شاعر با هدیهای از این جهان دوگانه، معماری ِ حقیقی ِ جهان واقعی را برملا میسازد. ملاط ِ این بنا، روز و شب است. هوشیاری محض و تخیلی شناور در رودخانهی تاریخ. بنای بساز و بفروشها این روز و شب را ندارد. جهان توهم، که حسابش روشن است، مدام فرو میریزد. «باغ در باغ» زیبگنیف هربرت علی اصغر حداد گلولهای که شلیک کردم در هنگامهی جنگ بزرگ به گرد ِ زمین گشت و از پشت بر پیکرم فرود آمد در نامناسبترین لحظه آن هنگام که اطمینان یافتم رویداده را یکسر فراموش کردهام گناه او را و گناه خود را میخواستم همچون دیگران از حافظه بروبم چهرههای نفرت را تاریخ تسلایم داد که علیه زور جنگیدهام اما کتاب گفت قابیل بوده است این همه سال صبورانه این همه سال بیهوده با آب ِ همدردی زنگار را، خون را، تصاویر را شُستم تا مگر زیبایی ِ پاک شِکوه هستی و حتی نیکی در درونم مأوایی بیابد میخواستم همچون دیگران به خلیج کودکی بازگردم به سرزمین بیگناهی گلولهای که شلیک کردم از دهانهی تنگ ِ اسلحهای کوچک بر خلافِ قانونِ جاذبه به گرد ِ زمین گشت و از پشت بر پیکرم فرود آمد گویی میخواست بگوید بر کسی چیزی بخشوده نمیشود اینک تنها نشستهام بر کُندهی درختی فروافتاده در هنگامهی نبردی از یادرفته و همچون عنکبوتی خاکستری پیوسته افکاری تیره وتار میتنم در بارهی نیروی ِ سترگ خاطره در بارهی دل ِ کوچک |
![]() |
|