![]() |
![]() |
![]() |
Apr 1, 2006
مرگ و زندگی سراسر میدرخشم مثل ستارهای که حالا در جايی میدرخشد و راهنمای من است و تو را به يادم میآورد در گرمای تف کردهی کوچهی بیپايانی که از مرگ تصويری دور داشتيم و فکرمیکرديم که جهان روزی درهايش را به روی ما میگشايد تا ما با راستی زندگی را با صداقتی طاقتفرسا ادامه دهيم و دورغ نباشيم تا دم مرگ مثل ستارهای که حالا در جايی خاموش به خاک افتادهاست. فراموشی حافظهی ممتد روزانه و عادتها وهمچنان حافظ هرچه که از دسترفته و بازنمیگردد و در اين فضا ديگران هستند پلهای ارتباط و پلهای ويرانی سوءتفاهمی بیوقفه که فضا را گاهی تنگ میکند و نفس را میبُرد. برگرفته از کتاب: « چند صحنه» ،مجموعه شعرِ، محمود داوودی، نشر آرویج، تهران |
![]() |
|