![]() |
![]() |
![]() |
Apr 2, 2007
![]() گونهات بوی پوست و دود سیگار و یک وجب بالای گلو و عطر نم عرق و بوی خواب آلود گوچی و شانههایم سست خوابم که برد بوی تو میدهی و مو و چشم و گشنه و گشنه و گشنه و خفه دستها روی شانه بیدار اگر یعنی از خواب اگر همین حالا درست همین صدای خشش و گلو و آب ناخن تیز خون نباید از لبهی چشم بریزد از خواب بپرم بپرم که دیوار اگر سر دیوار ندارد از توی دیوار بپرم اگر ندارد این در را وا کن وا کن وا کن واکنواکنواکنواکو و یککاسه از همین دوباره تنکیو نوو وی* کجا بروم از سر پستانت تا پایین پای گونهات چقدر راه و چاه و سفید یک جفت دست بود و یک سیگار و پک به پک وقتی هنوز خواب نبودیم پک به پک یک قلپ از سر شیشه جوری نگاه کردی گفتم ببوسمت نبوسمت سرم را پایین نمیآورم گیج میروم پستانهایت پریده اند جلو دستهایت پشت کمر لباسهایت از تنت در رفتهاند رفتهاند گوشه ی دیوار که کمرت را با این دستها بزنی جلو سینهات بیاید جلو دو زانو نشستهای دستت به شیشهام میرسد نمیدهم نگیر یک لحظه دو لحظه سه لحظه چار و تب تهوع سرمای سنگ سفید و سرم زیر شیر و دلم تمام شیرهای دنیا را تف میکند اینجا گرد است من خانه نیستم کلاغم نپر بپر تو خاکها را بر میداری میریزی از لای انگشتها روی گور من و پر تا سر درخت گودال گود است ایستادهام سرم میخورد به سر خاک دستهایم را گذاشتهام روی سر خاک نگاه میکنم باد میآید میگوید بخواببخواببخوا خوبم دراز میکشم سرم میخورد به دیوار ازاینجا میخوری تااینجا زیر پوستم که میروی با قطار مورچههای دور و برت باد میکنم آدم با چشمهای پریشان وقتی مرده است و دستش به سرش نمیرسد و سرش به دستش نمیرسد و میخورد به دو ور گور میخورد چه حالی دارد؟ ها؟ چه حالی دارد؟ ها؟ خنده اش میگیرد آدمها که میخندند آن بالا که دنیا مثل خواب آشفته است آویزان از شاخههای خش ک خندهاش میگیرد آدمها که میخندند آن بالا که حتی بوی تن تو را نکردهاند و خم شدهاند توی گور من که صورتم را چسباندهام از اینطرف و آدمها سگ میشوند دندانهاشان سفید میشود سوسک میشوند آدم که می شوند چقدر گریه میکنند حافظ میخوانند و حرف میزنند خطکش برمیدارند میگویند فاکت آپ * شد نشد حواسش بود خاک میریزد خاک میخورم خاک میشوم خاک را پس میزنم خفه میشوم این یعنی مردهام اما سرم میخورد به دیوار خاک میریزد خون میریزد زیر خاک بند میآید دستهایم را بستهام پشت سرم زانویم خم شده راست نمیشود دهنم را ببند این یعنی مرگ یعنی آدمها میروند میآیند میروند میآیند میپرند یک بار از گلوشان بیرون میخورند روی هم روی هم این یعنی مرگ مرگ یعنی این مرگ یعنی می آیند تکان میدهند دست از دهنهاشان بیرون میزند توی گلویت خاک میریزند تو خاک را پس نمیزنی خوبم همین جا این جا خوبم ساقی قهرمان |
![]() |
|