باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Jan 6, 2005


    ايزت سارای ليچ ، شاعر بوسنی و هرزگوین، درسال ۱۹۳۰ بدنيا آمد . در دانشگاه سارايوو فلسفه خواند . نخستين کتاب شعرش بنام " رويارويی" در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. بيش از سی کتاب شعر دارد و شعرهايش به پانزده زبان دنيا ، ازجمله فرانسوی، ايتاليايی، آلمانی و انگلیسی ترجمه شده است. شعرهايش برهنه و خالی از شاخ وبرگ های اضافی است. حضور يگانه اش درشعر مدرن بوسنی و هرزگوین، زبانزده خاص و عام است. ايزت سارای لیچ در سال ۲۰۰۲ در سارایوو درگذشت. سه شعر زیر با یاری دوستم یاسمینا - که از کار سیاه شبانه در تونل های زیر زمینی قطارها خسته شد و به بوسنی بازگشت - و مقابله با متن انگلیسی ترجمه شده است.



    بلوز


    جالب است بدانیم پس از مرگ ما
    ارواح ما چه می کنند؟

    جالب است بدانیم پس از مرگ ما
    ارواح ما درباران خیس می شوند؟

    جالب است بدانیم پس از مرگ ما
    ارواح ما همدیگر را درآغوش می گیرند؟

    جالب است بدانیم پس از مرگ ما
    ارواح ما با آمدن بهار چه احساس می کنند؟

    جالب است بدانیم پس از مرگ ما
    ارواح ما چگونه با هم حرف می زنند؟
    بدون چشم های مان



    اقامتم در استانبول


    از اقامتم در استانبول
    چند روایت است

    در اولی
    ماهیت سیاسی مشکوکی دارم .

    در دومی
    یکی از ماجراهای عاشقانه من نقل می‌شود.

    در سومی
    حتی فروش مواد هم ذکر شده است.

    البته این حقیقت
    که هرگز در استانبول نبوده‌ام
    برای کسی جالب نیست.


    بی عنوان


    اگر آن جمعه در پاریس مرده بودم
    کسی پیامی می فرستاد که دیگر نیستم؟
    حال آنکه سه روز طول کشید
    تا پلیس را راضی کنم که من هستم

    اگر آن شنبه در ورشو مرده بودم،
    خانمی زیبا بیکار می شد
    خانمی زیبا در کانون نویسندگان لهستان
    که پرستار روحم بود

    اگر آن یکشنبه در لنین گراد مرده بودم
    حتی بدتر می شد
    شب سپید بازوبند سیاه می پوشید
    حالا می پرسید،
    این چگونه شب سپیدی است که بازوبند سیاه می پوشد؟

    اگر آن سه شنبه در برلین مرده بودم،
    روزنامه نوو دویچ لند می نوشت
    نویسنده ای یوگوسلاو
    سکته‌ ی قلبی کرد و مرد،
    حال آنکه می خواستم - واین حرف بیهوده ای نیست-
    در سرزمینم آخرین نفس را بکشم

    می بینید چقدر خوب است که نمرده ام
    و دوباره درمیان شما هستم؟

    می توانید دست بزنید ، سوت بزنید
    می بینید چقدر خوب است که نمرده ام
    و دوباره درمیان شما هستم.


برگرفته از: " داغی برسنگ " -شاعران معاصر بوسنی- به انتخاب چسلاو میلوش
انتشارات Cromwell، لندن


برای آشنایی با شاعر اینجا را کلیک کنید"





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز