Mar 14, 2005
*
دروازه ی خانه را بسته بودم و چفت در را. ای عزیز از کدامین در در آمدهای تا به رویای من اندر شوی؟
*
تنها زمانی کوتاه در کنار یکدیگر بودیم وپنداشتیم که عشق هزاران سال می پاید
*
می دانستم که سرانجام روزی از این راه می بایدم گذشت با این همه دیروز از کجا خبرم بود که روز موعود امروز است؟
*
شب هنگام بازمی آیم تا به رویا دیدارت کنم کسم نخواهد دید و بازم نخواهد پرسید خاطر آسوده دار و در را باز بگذار!
*
هیچ یک سخنی نگفتند نه میزبان و نه مهمان و نه گل های داوودی
برگرفته از: ترانه های سرزمین آفتاب - احمد شاملو
|
 |
|