![]() |
![]() |
![]() |
Feb 3, 2006
![]() برگرفته از: چیدن قارچ به سبک فنلاندی مجموعه داستان- وریا مظهر ( و. م. آیرو) غروب از پنجرهی آشپزخانه به پاركينگ نگاه كردم. اتوموبيلی آبیرنگ، اريب پارك كرده بود. گفتم:«پدرسگو ببين، هيچ فكر نمیكنه جای سه تا ماشينو يهجا گرفته.» ما ماشين نداشتيم. سارا آمد نزديك پنجره، كمی از موهای بههمريختهاش به لبم خورد. پرسيدم:«میدونی مال كييه؟» گفت:«فكر كنم مالِ طبقهی سومیيه، همون يارو كه ريش قرمزِ بزی داره» ـ همون كه سبيل نداره؟! ـ ريش داره ـ ريش داره، ولی سبيل نداره ـ هيچ دقت نكردم ـ اگه يه جوون بيستـ بيستوپنج ساله بود حتماً خوب بهش دقت میكردی. درسته؟ متن کامل |
![]() |
|