باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Oct 24, 2004

سه شعر از برونو ک. اوی یر
ترجمه: خلیل پاک نیا

    صدای سحرآمیزمستانه‌ای که تجربه‌اش را به درون ترانه و زبان می‌ریزد و چون جرقه‌های سپید منيزيم به جهان تاریک، روشنی می بخشد. اورا با کارل بلّمَن ، گوستاف فرودینگ و گونار ِاکه لوف ، چهره‌های کلاسیک ادبیات سوئد، مقایسه می کنند
    *
     
     
     
    در رویا بالای بادگیر بلندی رفتی و خانه را آتش‌ زدی بعد هراسان بودی که به موقع سر برسند با خود شعله‌ای بردارند آن را در مایعی فروبرند و ظاهرش کنند و چهره‌ات را ببیند که بیرون می ریزد از عکس *
    پس از نیمه شب
    چمدان‌هایم را می‌گردد این زن کمرویِ رنگ پریده، با آن شُش‌های سیاه. می‌نشنید بی‌حرکت و آرام و مرا زیر نظر دارد دوباره چه می‌خواهد؟ پیمان‌مان را نشکسته‌‌ام روایت‌هایی از صدایش با خود ندارم آن‌جا که به روشنی می‌گوید که سایه‌های درست نیستند و فقط سایه‌های درست، می‌توانند از این پیکره مرده مراقبت کنند *    
    مردی را به یاد می‌آورم
    که شب‌ها سرگردان درشهر می‌گردد و از گریه‌ای بی‌امان ُپر می‌شود وقتی‌ فکر می‌کند آن‌ها که با او عشق ورزیدند چه سریع پیر می‌شوند و فرومی‌پاشند گویی با افکار ضیفی آمدوشد دارند منظر و آرزوهای‌شان را رها کرده‌‌اند و بازی را به‌ قدرتی بیگانه باخته‌اند که همه ی فرصت‌ها را به آن ها داده بود

از مجموعه ی شعر " هنگام که زهر اثر می کند " چاپ ۱۹۹۰





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز