![]() |
![]() |
![]() |
Oct 24, 2004
سه شعر از برونو ک. اوی یر
ترجمه: خلیل پاک نیا ![]() پس از نیمه شب
چمدانهایم را میگردد
این زن کمرویِ رنگ پریده،
با آن شُشهای سیاه.
مینشنید بیحرکت و آرام
و مرا زیر نظر دارد
دوباره چه میخواهد؟
پیمانمان را نشکستهام
روایتهایی از صدایش با خود ندارم
آنجا که به روشنی میگوید
که سایههای درست نیستند
و فقط سایههای درست،
میتوانند از این پیکره مرده مراقبت کنند
*
مردی را به یاد میآورم
که شبها سرگردان درشهر میگردد
و از گریهای بیامان ُپر میشود
وقتی فکر میکند آنها که با او عشق ورزیدند
چه سریع پیر میشوند و فرومیپاشند
گویی با افکار ضیفی آمدوشد دارند
منظر و آرزوهایشان را رها کردهاند
و بازی را به قدرتی بیگانه باختهاند که
همه ی فرصتها را به آن ها داده بود
از مجموعه ی شعر " هنگام که زهر اثر می کند " چاپ ۱۹۹۰ |
![]() |
|