![]() |
![]() |
![]() |
Nov 11, 2005
دو شعر : نیما
![]() یاد بعضی نفرات روشنم میدارد: اعتصام یوسف، حسن رشدیه. قوتم میبخشد ره میاندازد و اجاق کهن سرد سرایم گرم میآید از گرمی عالی دمشان. نام بعضی نفرات رزق روحم شدهاست . وقت هر دلتنگی سویشان دارم دست جرئتم میبخشد روشنم میدارد. خانهام ابریست یکسره روی زمین ابریست با آن از فراز گردنه خُرد و خراب و مست باد میپیچد. یکسره دنیا خراب از اوست وحواس من! آی نی زن که ترا آوای نی بردهست دور از ره کجایی؟ خانهام ابریست اما ابر بارانش گرفتهست در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم، من به روی آفتابم میبرم در ساحت دریا نظاره. و همه دنیا خراب و خرد از باد است و به ره، نی زن که دایم مینوازد نی، در این دنیای ابراندود راه خود را دارد اندر پیش. در سرزمين بيابانی ايران برج بلندی است از سنگ بی در و پنجره. در تنها اتاق دايره شكلاش که كفاش خاكیست ميزیست از چوب . در اين سلول مدور مردی به نظرم به حروفی كه نمیشناسم شعر بلندی برای مردی میسرايد كه در سلول مدور ديگری شعری میسرايد برای مردی در سلول مدور ديگر… اين سير پايان ندارد وآنچه را كه اين زندانيان مینويسند هيچ كس نمیتواند بخواند . بورخس |
![]() |
|