باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Dec 4, 2006


    خطابه توماس ترانسترومر
    هنگام دریافت جایزه جهانی نویشتات
    دانشگاه اکلاهما، دوره‌ی پانزدهم، سال۱۹۹۰


    با تشکر صمیمانه از ادبیات امروز جهان، نشریه‌ای منحصر به فرد با سردبیری بصیر، دانشگاه اکلاهما و خانواده‌ی نویشتات که با سخاوتمندی نادر وظیفه‌ی کمک به ادبیات را برعهده گرفته‌اند.
    مایلم توجه شما را به گروه بزرگ مردان و زنانی جلب کنم که در این جایزه با من شریک‌اند بی‌آنکه دیناری دریافت دارند، آنان که اشعار مرا به زبان‌های مختلف ترجمه کرده‌اند. نامی از آن‌ها برده نمی‌شود. اما فراموش هم نشده‌اند. بعضی‌شان دوستان من‌اند، باقی را شخصاً نمی‌شناسم. برخی زبان و سنّت سوئدی را به‌طور کامل می‌شناسند. باقی دانشی مقدماتی دارند( نمونه‌های درخشانی می‌توان ارائه کرد که به کمک شهود و یک فرهنگ لغات تا به کجا‌ها می‌شود رفت) وجه مشترک این آدم‌ها تبحرشان در زبان خودشان است. این که اشعار مرا ترجمه کرده اند چون دوست داشته اند که این کار را بکنند. این زحمت نه ثروتی برایشان به ارمغان آورده و نه شهرتی. انگیزه‌شان علاقه به متن بوده و کنجکاوی و تعهد. باید اسمش را عشق بگذاریم- که تنها مبنای واقع‌بینانه‌ای است که برای ترجمه ی شعر می‌توان قائل شد.
    در این‌جا می خواهم به دو راه نگریستن به شعر اشاره‌ای گذرا بکنم. می‌توان شعر را بیان زندگی خود زبان تلقی کرد، چیزی که اندام‌وار از همان زبانی روییده است که شعر بدان نوشته شده است- که در مورد من سوئدی است. شعری که زبان ِ سوئدی آ‌ن‌را به واسطه‌ی من نوشته است. بردنش به زبانی دیگر محال است.
    دید‌گاه دیگر که نقطه‌ی مقابل اولی است این است که شعری که ما می‌بینیم تجلی شعر دیگری است که نامرئی است و به زبانی ورای زبان‌های معمول نوشته شده‌است. بنابراین حتی نسخه‌ی اصلی هم ترجمه است. انتقال به زبان انگلیسی یا مالایایی صرفاً تلاش تازه‌ی این شعر نامرئی است برای وجود یافتن. مسأله‌ی مهم این است که بین متن و خواننده‌ی آن چه اتفاقی می‌افتد. آیا خواننده‌ای که به‌راستی متعهد باشد می‌پرسد که این نسخه‌ی مکتوبی که دارد می‌خواند اصل است یا ترجمه؟
    من وقتی در سال‌های نوجوانی شعر خواندن و شعر نوشتن را( که هر دو برای من باهم اتفاق افتد) یاد گرفتم. هرگز این سوال را نپرسیدم. همان‌طور که یک کودک دوساله در محیطی چند زبانه همه‌ی گویش‌های متفاوت را به صورت یک زبان واحد درک می‌کند. در نخستین سال‌های پُر شور شعر و شاعری‌ام همه‌ی شعرها را به سوئدی درک می‌کردم.
    الیوت، تراکل، الوار- که من ترجمه‌های گران‌قدر و ناقص شعرهای‌شان را می‌خواندم همه شاعرانی سوئدی بودند.
    از لحاظ نظری می توان، تا حدی به حق، ترجمه‌ی شعر را کاری عبث دانست. اما در عمل اگر می‌خواهیم که ادبیات جهان را باور داشته باشیم، باید به ترجمه‌ی شعر ایمان داشته باشیم. این همان کاری است که این‌جا در اکلاهما داریم می‌کنیم. و من از مترجمانم سپاس گزارم.
    نورمن اکلاهما، ۱۲ ژوئن ۱۹۹۰


    برگرفته از: مجمع الجزایرِ رؤیا، ترجمه‌ی مرتضی ثقفیان، نشر سی و دو حرف- استکهلم ، ۲۰۰۶
    گزیده‌ای از شعرهای توماس ترانسترومر را می‌توانید در این‌جا و آن‌جا بخوانید.





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز