باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Jan 17, 2006

آری و من با چشمان خویش، سی‌بیل اهل کومی را دیدم که در قفسی آویخته بود، و آن گاه که کودکان به طعنه بر او بانگ می زدند سی‌بیل چه می خواهی؟ پاسخ می داد: می خواهم بمیرم

    دو شعر از: تی . اس. الیوت
    فارسی: محمود داوودی



    صبح کنار پنجره


    صدای تق تق سینی صبحانه
    از آشپزخانه‌ی پایین می‌آید
    در پیاده‌رو‌ی ِپاخورده
    روح نمناک
    و خاکستری زن‌های خانه‌دار را حس می‌کنم
    پشت در‌های باغ، ناامیدی جوانه می‌زند
    موج قهوه‌ای مه بالا به سوی من می‌آید
    چهره‌های کج و کوج در پیاده رو
    و زنی که با حرکتی تند و دامنی گل آلود می‌گذرد
    با لبخندی بی هدف
    که پرپر می‌زند در هوا
    و گم می‌شود بر بام خانه‌ها



    آن‌جا که زبان من سخن نخواهد گفت


    در سرزمین گیاهان تزئینی
    و پیراهن‌های سفید تنیس
    آن‌جا که خرگوش چاله خواهد کند
    و باز خواهد گشت خار
    خواهد روئید گل‌ها بر شن زار
    و باد خواهد گفت
    این‌جا آدم‌های بی خدا
    خوب زندگی کردند
    و تنها یادگارشان این است
    خیابان آسفالت
    و یک هزار توپ هدر رفته‌ی گلف


    کاری از: نانام









:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز