باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Apr 13, 2008

    در سال ۱۹۱۹ در کلن، " دادا" برای ما، قبل از هر چیز یک واکنش روحی بود. یک جنگ خانمان‌سوز و احمقانه مدت پنج سال هستی و موجودیت ما را درهم ریخته بود. کارهایی که به این دوره‌ی زندگی‌ام تعلق دارد بیش از این‌که تحسین برانگیزنده باشد صدای اعتراض‌ها را بلندتر کردند. در پاریس، برلین، کلن، زوزیخ، نسل جوانی که همه‌ی افراد آن‌ بیان‌گر یک احساس بودند بر ضد دورویی و حماقت شوریدند و به نظرم این امتیاز "دادا" بود که در عین شکفته‌گی از بین رفت ولی در همین مدت کوتاه دوستی‌ها را تقویت کرد و در این دیوار حماقت روزنه‌ی کوچکی پدید آورد.
    ماکس ارنست-(باغ در باغ)


    سایت فیلم(نانام)


    کار تازه‌ای از نانام

    اعتراف
    پاشد و گف می‌گم، می‌گام، گام و زد بیرون. رف تو دریا، دریا زد بیرون.
    برگشت تو خرابه
    -پناهندگی سیاسی
    -سخت نگیر!
    -اجتماعی
    -مگه می شه!
    -مذهبی
    -یعنی کوسه‌هاتم بهایی شدن؟!
    - آخه من.. آخه من.. آخه من.. آخه من..
    بابا جون، سی دی رو خاموش کن!

    بعد ۳۰، ۴۰ هزار تا کوسه ریختن تو خیابونا
    دو تاشون دندوناشونو کشیدن
    ۴ تاشون گیاه خوار شدن
    ۷ تاشون بچه های مردمو خوردن
    بریدن. گفتن باشه. سیاسی؟
    -سخت نگیرین!
    -اجتماعی؟
    -مگه می شه!
    -مذهبی؟
    - یعنی کوسه‌هام بهایی شدن؟
    پس چی؟ -
    انسانی.-
    -چی؟!
    انسانی.اَنسانی. عنسانی. منسانی. آسانی. ساسانی.
    - یعنی تاریخی؟
    - درسه.

    و بعد یه قانون به ماده اضافه کردن به اسم پناهندگی تاریخی و بهش دادن...

    حالا سوئد واسه خودش می چره و به همه می‌گه حیوون. کسی‌ام جرئت نداره بِهش چیزی بگه. گف، می‌گه می‌گم، می‌گام، گام و می‌زنه بیرون....





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز