![]() |
![]() |
![]() |
Jul 21, 2005
![]() وقتی که میس امیلی گریرسن مرد، همه اهل شهر ما به تشییع جنازه اش رفتند. مردها از روی تاثر احترام آمیزی که گویی از فرو ریختن یک بنای یادبود قدیم در خود حس می کردند، و زنها بیشتر از روی کنجکاوی برای تماشای داخل خانه او که جز یک نوکر پیر – که معجونی از آشپز و باغبان بود – دست کم از ده سال به این طرف کسی آنجا را ندیده بود. این خانه، خانه چهارگوش بزرگی بود که زمانی سفید بود، و با آلاچیقها و منارها و بالکونهایی که مثل طومار پیچیده بود به سبک سنگین قرن هفدهم تزیین شده بود، و در خیابانی که یک وقت گل سرسبد شهر بود قرار داشت. اما به گاراژها و انبارهای پنبه دست درازی کرده بودند حتی یاد بودها و میراث اشخاصی مهم و اسم و رسم دار را از آن صحنه زدوده بودند. ادامه |
![]() |
|