باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Aug 5, 2005

    ۲۱ هایکو از توماس ترانسترومر، از کتاب « این معمای بزرگ»

    I

    دیوار ناامیدی ...
    می‌آیند و می‌روند کبوترها
    بدون چهره

    *

    در بالکن ایستاده‌ام
    - در قفسی از نیزه‌های خورشید
    مثل رنگین کمان

    II

    گوزنی در آفتاب سوزان
    می‌دوزند و سفت می‌دوزند مگس‌ها
    این سایه را به زمین

    III

    کاج‌های کسل
    بر همان مرداب غم‌انگیز
    همیشه و همیشه

    *
    قفسی از تاریکی
    به سایه عظیمی برخوردم
    در یک جفت چشم

    *

    خیمه می‌زند مرگ
    بر من،مشکلی در شطرنج
    و راه حلی دارد

    VI

    در قفسه‌ای در
    کتابخانه‌ی دیوانه‌ها
    نامه‌ها دست‌نخورده مانده

    VII

    جنگلی حیرت زا
    آنجا بی ‌پول زندگی می‌کند خدا
    نورانی‌اند دیوارها

    *

    سایه‌های خزنده
    در جنگل گم شده‌ایم
    میان قبیله قارچ‌ها

    *

    زاغچه‌ای سفید و سیاه
    زیگزاگ می‌دود لجباز
    از میان دشت

    VII
    - برمی‌خیزد چمن
    چهره‌اش سنگ نبشته
    خیزش خاطره

    IX

    زمانش که رسید
    آرام می‌گیرد این کور باد
    بر نماها

    *

    - من آنجا بوده‌ام
    و بر دیواری از کاشی سفید
    جمع می‌شوند مگس‌ها

    *

    همین جا خورشید سوزاند...
    دکلی را با بادبان سیاه
    از زمان‌های بسیار قدیم

    *

    مرگ خم می‌شود
    و می‌نویسد بر بستردریا
    کلیسا نفس می‌کشد طلا

    *

    ترک برداشت سقف
    و مرده‌ها دیدند مرا
    این چهره را

    *

    جر جر باران را بشنو
    رازی پچ پچه می‌کنم
    تا به درونش برسم

    *

    باد خدا موافق
    تیری که بی صدا می‌آید
    رویایی دور و دراز

    *

    سکوت خاکستری
    غول آبی از برابرمان می‌گذرد
    نسیم سرد دریا

    *

    بادی عظیم و آرام
    از کتابخانه دریا
    می‌توانم آرامش یابم اینجا

    *

    پرنده‌های انسانی
    درخت سیب شکوفه داد
    این معمای بزرگ





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز