باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Jul 25, 2005




    شمردن مرثیه-
    ویسواوا شیمبورسکا


    چند نفر از کسانی که می‌شناختم
    (اگر واقعن می‌شناختم )
    زن‌ها و مرد‌ها
    (اگراین تفاوت هنوز هست)
    ازاین آستانه گذشته‌اند
    (اگر این آستانه هست)
    از روی این پل رفته‌اند
    (اگر این پل هست) ؟


    چند نفر بعداز زندگی کوتاه یا بلندشان
    (اگرحالا برایشان فرقی هم بکند) -
    خوب بود چون شروع شد،
    بد بود چون تمام شد -
    (اگر عکس این را نگفته باشند )
    به ساحل دیگر رسیده‌اند ،
    (اگر رسیده‌اند و اصلن ساحلی هست ) ؟


    خبر ندارم هنوز
    از سرنوشت‌اشان
    (اگرسرنوشت مشترکی هست یا اصلن سرنوشتی هست )؟


    همه‌چیز
    ( اگر این کلمه محدود نکند )
    را پشت سر گذاشتند
    ( اگرپیش رو نداشتند )؟
    چند نفر از این زمان پرشتاب پیاده شدند
    و گریان در دوردست ناپدید شدند
    (اگر این دورنما باورکردنی هست)؟


    چند نفر
    (اگر این سوال بی معنا نباشد ،
    اگر بشود به رقم نهایی رسید ،
    پیش از آنکه شمارشگر خودش را بشمارد)
    به عمیق‌ترین خواب‌ها فرورفته‌اند
    ( اگر عمیق‌تری درکار نباشد)؟


    به امید دیدار
    به امید دیدار تا فردا
    به امید دیدار تا بعد .
    حالا نمی‌خواهند
    (اگر نخواهند) چیز بیشتری بگویند.
    به سکوت بی پایان بازگشته‌اند .
    ( اگر غریب نباشد)
    غرق فقط این
    ( اگر فقط این )
    که در غیاب به آن مجبورند.





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز