![]() |
![]() |
![]() |
Jan 8, 2007
![]() اندرآداب سرودن شعر بهرام صادقی اگر خواستی شعر بگویی هیچوقت صبح ناشتا نگو. تجربه نشان داده است که چیز خوبی نخواهد شد. اول مزاجت را پاک کن، شکمت را سرو صورت بده. نظافتکاری کن. بعد کراواتت را بزن- اگر نداری زیاد غصه نخور-یک دستمال ببند. بعد بنشین پشت میز- شعر گفتن روی زمین دیگر ورافتاده است. سیگار را کامل بگذار لای لبهایت- هیچوقت سیگار وطنی نکش که ذوقت بوی پهن برمیدارد. بسماللّه بگو. میخواهی رادیو را هم بگیر. ورزش نکردهای ورزش کن. بعد مشغول شو. نه زیاد نو بگو نه زیاد کهنه. حالا که اول کار است و تازه شروع کردهای نیمدار بگو. بعد سعی کن کلماتی که انتخاب میکنی مال قدما باشد. از خودت هم ساختی عیبی ندارد اما حالا نه. به یاد داشته باش که هنوز زرده کون نکشیدهای. مضمونش البته مهم نیست. کسی توجهی نخواهد کرد. کسی توی این خطها نیست که چه میخواهی بگویی. یک کمی عشقیاش کن که دل دختر مدرسهها را بهدست بیاوری. یک کمی هم رومانتیسم و سمبولیسم گوشه و کنارش مایه بگذار. این روزها مد شده است. البته جنبه اجتماعیاش اگر چربتر باشد خیلی خوب است. نان وآب دارد. توی روزنامهها اسمت را پهلوی اسم بشردوستان خواهند نوشت. در عین حال زیاد هم سخت نگیر. دست نگهدار. فلفلش اگر زیاد باشد توی چشم خودت میرود. از یک نکته هم غافل نشو. نه خیلی کم بگو و نه خیلی زیاد. یادت هست سر کلاس انشا میگفتند ده خط بیشتر ننویسید. جوری بنویس که یک ستون روزنامه را بیشتر نگیرد. آخر میدانی وقت تنگ است. دنیا در حال جان کندن است. مطالب روزنامهها خیلی مهم و خیلی «متراکم» است. نمیشود شعرهای دراز چاپ کرد. یکی دوتا هم نیست. شاعر زیاد است. حوصلهها از کلهها رفته است. همه انگولک میرسانند که از ما را. خب تمام شد؟ فوراَ پاک نویس کن. اگر ماشین میکردی که بهتر بود. جلا میداد. حالا عیبی ندارد. کاغذش خوب باشد طوری نیست. روی یکور بنویس. اَهان! خشگش کن. تایش کن. بگذار توی جیبات. نه، بگذار توی کیفات. باز خودت را در آینه ببین. سیبیل، ابرو، زلف، کراوات، پوشت، واکس. همه چیز مرتب است. قد بکش. سینه را بده جلو، فکرنکن که شاعر آن دورهها وارسته بود. به خودش نمیپرداخت. انواع و اقسام دارد. امروزش هم شاعر جلنبری و قلندر هست. اما اتوخوردهها او را پشت سر میگذارند خُب آمادهای؟ برو به امان خدا. دلهره نداشته باش. کافی است که شعرت کمی قافیه به اضافه وزن داشته باشد. اما لازم است گره کراواتت شل نباشد. محکمش کن. بده به استادها بخوانند. آنجا مائی و منی نیست. همه استادند. زیاد حرف نزن. چاق سلامتی کن. دستمالت را درآر که اگه مفشان درآمد بگیری. به قدرت خدا به یکی دو روز نمیخورد. دیوانت پشت ویترینها خواهد بود. این را از من داشته باش. اگر هم روزی هنرت را از دست دادی سعی کن قیافهی حق بهجانب و دوستان کارسازت را از دست ندهی. خدای ادب همیشه با تو ۳۵/۹/۷ تهران از بازماندههای غریبی آشنا- بهرام صادقی،انتشارات نیلوفر،چاپ اول، تابستان ۱۳۸۴ |
![]() |
|