Feb 12, 2009
 مطلب تازهای نیست عنوان غالب مشقهای سیاه است.
** حول وحوش همين ساعت میآيی شاهد هم دارم همين آونگ سرگردان که میرقصد بیقرار در گنجهای قفل شده يا همين فنجان قهوه و پردهی تار روی عينک من که ديگر نيست.
دستگيرهی در را میچرخانی تا شب زمستانی وارد شود نيم دوری بزند دراين شالگردن سپيد و برف گونههايت گدازههای آتشفشانی خاموش بریزند روی اين ميز کوچک که پايههای لرزانی دارد مثل دستهای من و خاکستر اين سيگارهم پريشان شود.
دو روزنهی آبی روشن میکند اين گوشهی تاریک را و ستارهای قطبی راه میبرد مرا در اين جزيرهی گمشده.
|
 |
|