باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Dec 1, 2006



    ازرا پاوند در باره جیمز جویس
    نقدِ داستان‌نویس- اصغر رستگار







    حُسنِ آقای جویس ـ نمی‌گویم حُسن‌ِ بزرگش بلکه حُسن‌ِ بسیار دلنشین‌اش- این است که از گفتنِ چیزی که نمی‌خواهی بدانی، به‌دقت پرهیز می‌کند. او مردم روزگارش را به گونه‌ای زنده و با قلمی چالاک وصف می‌کند؛ احساسات‌بازی درنمی‌آورد و پیچ‌ وتابی هم به مطلب نمی‌دهد. او یک واقع‌گراست. اگر ما از تکه‌پاره کردن موجوداتِ زنده دست برداشتیم یا نوعِ جدیدی از«اقتصاد» را بنیاد نهادیم، او نمی‌گوید «زندگی» رو به راه است و اوضاع بر وفق مراد. او هر چیز را همان‌طور که هست عرضه می‌کند. در قیدِ قراردادِ کسل‌کننده‌ای که بر طبق آن، هر جزء زندگی، اگر بخواهد جالب توجه باشد، باید به شکلِ قراردادی « داستان» درآید، نیست. از گی‌دو‌موپاسان به بعد، ما شاهد کسانِ بسیاری بوده‌ایم که سعی‌کرده‌اند«داستان» بنویسند و فقط عده‌ی انگشت‌شماری توانسته‌اند زندگی را ارائه دهند. زندگی عمدتاً به شکلِ طرح‌هایِ شسته‌ و‌ رفته جریان نمی‌یابد؛ هیچ چیز هم کسل‌کننده‌تر از نمایش مکرر نیست. تعجب‌آور است که آقای جویس ایرلندی است این تخیل ایرلندی یا «سلتی» ( یا چنان که این روزها مد شده است:«فانتزی») هم که از این شاخه به آن شاخه می‌پرد، دیگر واقعاً خسته‌کننده شده است. آقای جویس از این شاخه به آن شاخه نمی‌پرد، وصف می‌کند. او برای صنایعِ روستایی ایرلند دکان باز نکرده است. او معیارهای جهانی نثر را قبول دارد و به خاطر آن زندگی می‌کند.
    او دوبلین را چنان عرضه می‌کند که احتمالا هست. ادا هم درنمی‌آورد. روی کاریکاتورهای دیکنزی هم حساب نمی‌کند. هر چیز را همان‌طور که هست نشان می‌دهد، نه فقط دوبلین، بلکه هر شهری را. اسم‌های محلی را، پاره‌ای از کنایه‌های محلی‌را، برخی حوادثِ تاریخیِ گذشته را حذف می‌کند و به جای‌شان اسم های محلی دیگر، کنایه‌های محلی دیگر و حوادث دیگری می‌گذارد، و آنگاه این داستان‌ها می‌تواند برای هر شهری بازگو شود.
    ... نوشته‌ی خوب، ارائه‌ی خوب، می‌تواند به طور مشخص محلی باشد، اما به خود محل نباید وابسته باشد. آقای جویس «تیپ»‌ها را ارائه نمی کند، افراد را نشان می‌دهد. می خواهم بگویم او به احساسات و عواطف عمومی می‌پردازد که در هر تیره و تباری هست... او در مقام معاصر‌ِ نویسندگان جهانی چیز می‌نویسد. نه این‌که نویسنده‌ای دمدمی باشد یا شیفته‌ی رسم روز، مثلاً از استریندبرگ تقلید نمی‌کند یا از بنگ. او عالم ارواح را به جست‌و‌جوی وحشت شخم نمی‌زند. ذهنیتِ هولناک ارائه نمی‌کند. او از این حیث که به امور عادی و مردم عادی می‌پردازد، نویسنده‌ای است کلاسیک. یک اتاقِ جلسه، یک «چندله کوچولو» یک آدم هیچ‌کاره، یک پانسیون پر از کارمند- این‌هاست مضمون‌های او، او به هر یک از این‌ها به نحوی می‌پردازد که در خورِ یک مضمون هنری است


    برگرفته از: فصل‌نامه‌ی « زنده رود»، پاییز ۱۳۷۵





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز