Oct 3, 2006
 شاید این بار این کار را گذاشت کنار و شباش را تمام کرد این نیمهتمام را
شاید دارد به اتاق خواب میرود تا فکرهایش را جمع کند یا به آشپزخانه تا لقمهای جور کند
شاید دنبال واژهای فرهنگ لغت را باز کند
درآستانهای دیگر لحظهای بیحرکت میایستد دیوارها گوشهای سنگین و این خانم محترم که خیال رفتن ندارد
فکرها که رفتند رفت کنار پنجره چشماندازی خاموش
بلند شد نشست شانه به دست لبهی تخت، رو به آیینه میگوید: این چند تار، چند سطر را شانه کنید، خط بزنید شاید تمام شود
نمیشود اما شانس میآورد و این نیمهتمام این بار هم شب را تمام میکند
|
 |
|