![]() |
![]() |
![]() |
Apr 17, 2006
![]()
بازماندههای غریبی آشنا گردآوری: محمدرضا اصلانی انتشارات نیلوفر، تابستان ۱۳۸۴ مجموعهای در ۷۶۵ صفحه، شامل زندگینامه، داستانها، شعرها، مصاحبهها، نمایشنامهها، داستانهای ناتمام و نامههای بهرام صادقی. و البته با یاداشتهایی از گلشیری، حقوقی، موحد، صفدر تقی زاده و دیگران... که به کتاب جلوهی تازهای میدهد. اما اشتباههای تایپی کم ندارد مثل جون را چون نوشتن، وهمانگیز را غمانگیز کردن، رنگ پریدگی اینجا و آنجای کلمات که جای خود دارد، تازه این کار ِانتشارات نیلوفر است. رفیقی میگفت از وزارتی که یک سرش، نویسنده ارشاد میکند. شرقالاوساطاش دایره و دنبک راه میاندازد و مصاحبه صادر میکند و آن سر دیگرش یا دامکلوس اسلامی بالاست یا حلقههای طناب زیر پلهای بیرون شهر، چه دیدی، شاید این اشتباهها، شرط ارشادشدن باشد یا مثلاً مجوز چاپ دادن به یار ِقال حسینقلی تا در آن بیغوله از قیل و قال نیفتد و قار قار کند. «باغ در باغ» از یاداشتها: اول آبان ماه هزار و سیصدو سی وپنج اینها را که من مینویسم برای خودم مینویسم. قصد آن ندارم که روزگاری چاپش کنم یا بدهم به کسی بخواند- چون دیگران که نوشتهاند و در مقدمه همان جمله اولین مرا یادآور شدهاند نیستم- اگر در دنیا ده نفر باشند که برای خودشان دفتری فراهم آوردهاند و در آن از خوب و بد آنچه خواستهاند نوشتهاند- به کسی کاری نداشتهاند و قصدشان خوشآمد یا بدآمد دیگران نبوده و نمیخواستهاند اثری بوجود بیاورند و زیاد فکر نکردهاند و طرحی نریختهاند و به منظور قضاقورتکی هرچه دم قلماشان آمده روی کاغذ آوردهاند من یکی از آن ده نفر هستم یعنی میخواهم باشم. اگر طرحی میداشتم و فکری میکردم میدانستم از کجا شروع کنم و از چه بگویم و از چه نگویم اما این اولین باری است که به این کار دست زدهام. اگر چه مدتهاست دفترهای بسیار خنکی - به اسم خاطرات نوشتهام اما کیفیت این یکی با آنها فرق دارد. در آنها از آنچه خوردهام و خوردهاند و آنها که آمدهاند و رفتهاند و غیر از آن سخن گفتهام که بالطبع چون از روی سادگی و تنها به قصد یادبودی از آنچه گذشتهاست بود، چیزهای خوبی از آب در نیامدهاست. آن هم البته برای خودم- زیرا من که خاطرات برای خاطر فلان و بهمان نمینویسم که تعریف کنند یا نکنند- آنها را نوشتهام که بیست سال یا سی سال یا هر چند سال دیگر اگر زنده بودم و بیکار بودم و چیزی نبود که خودم را با آن سرگرم کنم بردارم بخوانم ببینم مثلاً فلان روز جمعه چه کردهام. و بعد هم دوباره ببندمش و بگذارمش سر جایش- پس آن دفترهای خاطرات و خطرات برای تنها کسی که حکم کاغذ پاره و توی سبد ریخته و دم دکان عطاری برده و در آن قند و چای و زرد چوبه پیچیده را ندارد، برای من است که روزگاری آنها را نوشتهام و در وقت نوشتنشان هیجانی یا ترسی یا امیدی یا یأسی داشتهام و از این رو است که برای هیچکس حتی برای نزدیکترین دوستانم خوش نخواهدبود و نباید هم باشد. و اما آنها را سرهم بندی کردهام- جمله نپرداختهام و ویرگول و فول استاپ و ؟ و ! نگذاشتهام و پاراگراف باز نکردهام و جملات آبدار و غیرآبدار بکار نبردهام برای اینکه مجبور نبودهام... اکنون که این دفتر را مینویسم برای دل خودم مینویسم- نه برای کس دیگر- لحن آن ممکن است صدجور باشد - در آن ممکن است چیزهایی بنویسم که الان نمیدانم چه خواهدبود اما به هر حال برای خودم نوشتهام و از آنچه هستم و حس میکنم و دارم میبینم و میفهمم و خواهمبود. اینجا چون برای خودم مینویسم مجبور نیستم دروغ بگویم اگرچه در این زمینه کم دروغ گفتهام- مجبور نیستم به آنچه هستم یا نیستم تظاهری بکنم اگر چه در این زمینه تظاهری نکردهام- مجبور نیستم از کسی واهمه کنم یا ملاحظه کنم زیرا کسی نمیشنود و نمیخواند جز خودم و اگر چه از خودم نیز کمی واهمه دارم و میترسم اما باز میتوانم آن را یک کاری بکنم که زیاد دردسر نیاورد. |
![]() |
|