![]() |
![]() |
![]() |
Oct 25, 2005
افلاطون یا چرا - ویسواوا شیمبورسکا ( برای اکبر سردوزامی ) به دلایل نامعلوم، تحت شرایط ناشناخته، هستی ایدهآل از هستی خود سر باز میزند. البته میتوانست باشد و باشد بی پایان، تکه تکه شده در تاریکی، ذره ذره شده از نور، در باغهای رویاهایش بر فراز جهان. چرا بی درنگ شروع کرد نقشی از حضور بیابد در همنشینی بد اشیاء؟ به چه دردش میخورد این مقلدان خوار، پرندههای بد اقبال بی افق در برابر ابدیت ؟ خرد ِ لنگان گویی خاری به پا داشت؟ آرامشی که به هم خورد از دریایی در خروش؟ زیبایی با اندرونهی ناگوار و خوبی - خب ، چرا با این سایه که پیشتر وجود نداشت؟ باید دلیلی وجود داشته باشد دست کم دلیلی ضحیف به ظاهر اما او حتی در حقیقت عریان هم عریان نمیشود مشغول است تمام وقت این گنجههای زمینی را جست وجو میکند . و افلاطون من، درعوض این شاعران افتضاح، تراشههایی در پایین پای پیکرهها بالا میروند در گردباد زائدههایی از بلندیهای آن سکوت عظیم… |
![]() |
|