![]() |
![]() |
![]() |
Nov 20, 2005
![]()
عبدوی جط دوباره میآید بر سينهاش هنوز مدال عقيق زخم از تپههای آن سوی گزدان خواهدآمد از تپههای ماسه كه آنجا ناگاه ده تير نارفيقان گل كرد و ده شقايق سرخ بر سينه ستبر عبدو گل داد بهت نگاه ديرباور عبدو هنوز هم در تپههای آن سوی گزدان احساس درد را به تاخير میسپارد خون را هنوز عبدو از تنگچين شال باور نمیكند پس خواهرم ستاره چرا در ركابم عطسه نكرد؟ آيا عقاب پير خيانت تازاندهتر از هوش تيز ابلق من بود؟ كه پيشتر ز شيهه شكاك اسب بر سينه تذرو دلم بنشست؟ آيا شبانعلی پسرم را هم؟ باد ابرهای خيس پراكنده را به آبياری قشلاق بوشكان میبرد و ابر خيس پيغام را سوی اطراقگاه امسال ايل بی وحشت معلق عبدوی جط آسودهتر ز تنگه ديزاشكن خواهد گذشت ديگر پلنگ برنو عبدو در كچه نيست منتظر قوچهای ايل امسال آسودهتر از گردنه سرازير خواهيد شد امسال اي قبيله وارث دوشيزگان عفيف مراتع يتيماند در حجلهگاه دامنه زاگرس دوشيزگان يتيم مراتع به كامتان باد در تپههای آن سوی گزدان در كنده تناور " خرگ "ی از روزگار خون ماری دوسر به چله لميده است و بوتههای سرخ شقايق انبوهتر شكفتهتر اندوهبارتر بر پيكر برهنه دشتستان در شيبهای ماسه دميدهاست گهگاه با عصرهای غمناك پاييزی كه باد با كپرها بازيگر شرارت و شنگولی ست آوازهای غمباری آهنگ شروههای فايز از شيبهای ماسه از جنگل معطر سدر و گز در پهنه بيابان میپيچد مثل كبوترانی كه از صفير گلوله سرسام يافته از فوج خواهران پريشان جداشده در آسمان وحشت چرخان سرگردان آوازهای خارج از آهنگی مانند روح عبدو مي گردد در گزدان آيا شبانعلی پسرم سرشاخه درخت تبارم را بر سينه دلاور ده تير نارفيقان گلهای سرخ سرب نخواهد كاشت ؟ از تنگچين شالش چرم قطارش آيا از خون خيس ؟ عبدوی جط دوباره میآید اما شبانعلی سرشاخه تبار شتربانان را ده تير نارفيقان بر كوهه فلزی زين خم نكرد زخم دل شبانعلی از زخمهای خونی دهگانه پدر كاریتر بود كاریتر و عميق تر اما سياه جط زاده را نگاه كن اين كرمجی ادای جمازه در میآورد او خواستار شاتی زيبای كدخداست كار خداست ديگر هی هو شبانعلی زانوی اشتران اجدادت را محكم ببند كه بنههای گندم امسال كدخدا از پارسال سنگينتر است هی های هو شبانعلی عاشق آيا تو شيرمرد شاتی را آن ناقه سفيد دو كوهان خواهی داد ؟ شهزاده شترزاد آری شبانعلی را زخم زبان و آتش نگاه شاتی بی خيال سركوفت مداوم جط زادی و درد بی دوای عشق محال از استر چموش جوانی به خاك كوفت اما در كنده ستبر خرگ كهن هنوز مار دو سر به چله لميده است با او شكيب تشنگی خشك انتقام با او سماجت گز انبوه شوره زار نيش بلند كينه او را شمشير جانشكار زهریاست در نيام او ناطور دشت سرخ شقايق و پاسدار روح سرگردان عبدوست عبدوی جط دوباره میآید از تپههای ساكت گزدان بر سينهاش هنوز مدال عقيق زخم در زير ابر انبوه میآید در سال آب در بيشه بلند باران تا ننگ پر شقاوت جط بودن را از دامن عشيره بشويد و عدل و داد را مثل قناتهای فراوان آب از تپههای بلند گزدان بر پهنه بيابان جاری كند *"منوچهر آتشی"، امروز –يكشنبه۲۹آبان ۱۳۸۴ – در بيمارستان سينا در تهران درگذشت از شعر ظهور آتشی که بیشتر به عبدوی جط معروف است. |
![]() |
|