![]() |
![]() |
![]() |
Jul 18, 2005
![]() ویسواوا شیمبورسکا در مراسم تجلیل ازاندرش بوده گُرد ( مترجم سوئدی) در تاتر استاری شهر کراکوف. دو ترجمه از یک شعر ۱ معجزهی روزمره : همین که معجزههای روزمرهی بسیاری اتفاق میافتد. معجزهی معمولی: در سکوت شب پارس سگهای نامریی یکی از همین معجزهها: ابری که کوچک و پراکندهاست می تواند این ماه بزرگ و سنگین را بپوشاند چند معجزه در یک معجزه: عکس درخت توسکا بر آب که سمت چپش سمت راست شده و سرشاخهها رو به پایین میرویند و هرگز به ته نمیرسند با این که عمق آب کم است معجزهی امروز: بادهای ملایم همراه با رگبار پراکنده اولین و بهترین معجزه: گاوها گاوند. این یکی هم بد نیست: همین باغ و نه باغی دیگر روییده از همین دانه و نه دانهای دیگر معجزهای بدون فراک و کلاه سيلندری: پرواز کبوترهای سپید معجزه،چون نمی شود اسم دیگری رویش گذاشت : خورشید ساعت سه و چهارده دقیقه امروزطلوع کرد و هشت و یک دقیقه غروب میکند معجزه ای که زیاد هم شگفت انگیز نیست: این انگشت ها به یقین از شش تا کمتر و از چهار تا بیشتر است معجزه ، همین که دور وبرت را نگاه کنی: همین جهان حاضر در همه جا معجزهی فوق العاده، چنان که همه چیز فوق العادهاست: چیزی که نمی شود فکرش را کرد می شود فکرش را کرد از: « شعر های شیمبورسکا »
معجزهی عمومی: همین که معجزههای عمومی زیادی اتفاق میافتد. معجزهی معمولی: در سکوت شب پارس سگهای نامریی یکی از معجزههای بی شمار: ابرلطیف و کوچکی است اما می تواند ماه بزرگ وسنگین را بپوشاند چند معجزهی در یک معجزه: تصویر درخت توسکا بر آب و این که در تصویر چپ و راستش معکوس شده و این که آنجا تاج درخت رو به پایین می روید و این که هیچ به ته آب نمی رسند با اینکه عمق کمی دارد معجزهی روزمره: کمی تا قسمتی ابری همراه با رگبار پراکنده معجزهی دم دستی یک: گاوها گاوند. دومی هم دست کمی از آن ندارد: همین باغ نه باغی دیگر روییده از همین هسته ودانه و نه هسته ودانه ای دیگر معجزهای بدون فراک وکلاه سيلندر فوران کبوترهای سفید معجزه ، چون چیز دیگری به آن نمی شود گفت: امروز آفتاب ساعت سه و چهارده دقیقه آفتاب طلوع کرده و ساعت بیست و یک دقیقه غروب خواهد کرد معجزهای که آنگونه که باید، متعجبمان نمی کند: تعداد انگشتان دست در واقع کمتر از شش اما در عوض بیشتر از چهار معجزهای که کافی است دور وبرت را نگاه کنی: دنیای همه جا حاضر معجزهای اضافی، همانطور که همه چیز اضافی ست: چیزی که به اندیشه در نمی آید به اندیشه در می آید. از: آدم ها روی پل ترجمه مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی، چوکا چکاد |
![]() |
|