باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Oct 25, 2007


    يادداشتی بر "آقای نويسنده تازه‌کار است" اثر بهرام صادقی از آذر نفیسی
    ....بهرام صادقی اغلب از طریق لحن و نه توصیف، فضای خاص داستان را مي‌سازد. لحن طنزآلود راوی لحنی است به ظاهر عادی و بی‌‌تكلف که با زبان طنز رایج در داستان‌های معاصر فارسی مغایر است. لحن آن عاری از تلخی و گزندگی حق به جانبی است که خود را کاملاً مبرا و منزه می‌داند و با سلاح طنز به قصد ارشاد و تخریب "مبارزه" می‌‌كند.
    طنز در داستان‌های صادقی دریافتی از یک تجربه‌ی هستی است که اشارت به طنز موجود در واقعیت و سرنوشت بشری دارد. این نوع طنز نه در برخورد با یک واقعه یا مسئله خاص که در برخورد با کل واقعیت و هستی پدید می‌‌آيد، لبخندی است خاص در مقابل همه‌ی دنیا از جمله در مقابل خود صاحب لبخند...
    داستان"آقای نويسنده تازه‌کار است" را می‌توانید در این‌جا بخوانید.




    شعری از اینگر کریستنسن *
    ترجمه:سهراب رحیمی


    یوله را آب‌راهی ست درخشان
    که در هر هوایی
    باز می‌تاباند هر چیزی را
    چونان که هرگز نتوانی
    نقش قلبت را بر آب حک کنی

    خیابان‌ها همان‌طوری هستند
    که همیشه بوده‌اند

    این‌جا شهری‌ست فرسوده و دل‌مرده
    جایی که سایه‌های درختان
    دم به دم بلندتر می‌شود
    جایی که درختان
    سرسبزند و سایه‌گستر
    و پاس می‌دارند مردمان را
    تا زندگی کنند
    در زمان‌های حساب شده‌ی تحمیلی
    که هر دم طولانی‌تر می‌شود

    این‌جا شهری‌ست سترون و کهنه
    جایی که درختان لیمو گل نمی‌دهند
    جایی که پرستوها سویش پرواز نمی‌کنند
    و آفتاب تابستانش غمگین است
    جایی که مردم بیدار می‌خوابند و می‌اندیشند
    هنگامی که باغچه‌ها آرام آرام ریشه می‌دوانند
    در بطن شب

    تنها سگانی چند بیدارند هنوز
    عقابی بر تخته سنگ می‌نشیند
    بر سترگ کوه

    کودکی در گاهواره‌اش
    دیوار کاغذین را
    چونان آسمانی می‌یابد
    که گاه روشنی‌اش نزدیک است
    نزدیک

    این‌جا خرابه‌ای‌ست به نام شهر
    با غمی که هیچ‌کس شهامت دوست‌داشتنش را
    ندارد

    بازتاب گام‌های آخرین دلداده‌گانش
    بر سنگ‌فرش کوچه‌ها
    می‌رسد به گوش

    گنجشکی تنها و بی آشیان پر می‌زند
    و ناله‌اش
    درختی را وامی‌دارد
    تا با صدایی سیاه بخواند

    قطار با تکانی از جای می‌جهد
    و به زودی
    تنها خاطره‌ای باز می‌ماند از
    ایستگاه خالی
    سکوی خالی
    و باد
    که اندیشمندانه روزنامه‌ای را ورق می‌زد
    بی آنکه در آن چیزی بیابد.



    *

    اینگر کریستنسن به سال ۱۹۳۵ در ویله‌ی دانمارک متولد شد. او آثار بسیاری دارد از جمله چند مجموعه شعر، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه.. اما کار اصلی او سرودن شعر است و به همین خاطر در سال ۱۹۷۸ به عضویت آکادمی دانمارک انتخاب شد. جایزه آکادمی سوئد ویژه‌ی شاعران کشورهای اسکاندیناوی در سال ۱۹۹۴ و جایزه‌ی توماس ترانسترومر در سال ۲۰۰۴ جوایزی است که نشانگر اهمیت کارهای این شاعر دانمارکی است. شعر بالا از مجموعه شعر «الفبا و نامه در آوریل» این شاعر ترجمه شده است. برای آشنایی بیشتر با او می‌توانید این‌جا را بخوانید.







:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز