باغ در باغ
باغ در باغ

Editor Khalil Paknia

باغ در باغ    | برگ‌ها   | شعر    | داستان   | نقد   | تماس   |


Mar 19, 2005


    حضور


    از تو
    تنها
    اینها
    مانده
    بارانی که پنجره ها را می شوید
    مخمل صندلی که هر روز ساییده تر می شود
    مهتابی بالای سرت
    که آنقدر چشمک زد که سوخت
    شب پره ای
    که از صندلیت پر کشید
    و نشست بر دستگیره ی کشویی
    که هیچ کس نمی داند
    دو سکه ی کوچک در آن
    مانده
    هنوز
    نامت در من و
    لکی بر گلوی من
    و بارانی
    که می بارد
    و می بارد.

    شعر از : کامبیز بزرگ نیا





:

بایگانی

:


پرشین بلاگرز