![]() |
![]() |
![]() |
Aug 23, 2007
◄"عشق، بیگمان"، گزیدهای است شامل ۴۰ شعر از کارلوس درموند دِ آندرانده، شاعر بزرگ برزیل ، مقالهی پایانی این مجموعه شعر به نام " آخرین حجاب ِ جان" به معرفی این شاعر و بررسی زبان شعری او میپردازد. مترجم: کوشیار پارسی، چاپ الکترونیکی(پ. د. اف) " باغ در باغ" ![]() صبحی بود در ماه مِه کارلوس دروموند د ِ آندراده مترجم: کوشیار پارسی صبحی بود در ماه مِه پس آنگاه: بوسید آن ِ مرا هواپیماها به پرواز غرش ِ رعد بوسید آن ِ مرا سالهای کودکی و نوجوانیم سالهای آیندهم شکفتند در نزدیک شدن به هم بوسید آن ِ مرا پرنده بر درخت میخواند به ژرفای درخت به ژرفای زمین، در من، در مرگ مرگ و بهار به خامی رقصان به گِرد ِ آب آبی که تشنهگی دوچندان میکرد هنوز آن ِ مرا میبوسید هر چه که بودم هر چه که ممنوع بود برام معنایی نداشت دیگر جز همان گلبهی ِ پیچ در پیچ و گل ِ داغ، شعله و خلسه بر علف هنوز آن ِ مرا میبوسید به قدسیترین بوسهها خلوص تن میزد از آنچه میبخشیدندش نه تواضع کنیزکی زانو زده به سایه که جام ِ زهر ِ شهبانویی که میشود از آن ِ من چیزی سیال در خون ِ من نرم و کند به فرود آمدن همچون قدیسی که باور ِ آسمانیش را میبوسد در انجام ِ وظیفه میبوسید و میبوسید آن ِ مرا به اندیشهی مردان ِ دیگر که سر و کار داشتم باشان زندانی ِ این جهان قلمروم به گسترش از کرانههای دور و او، که نیمه شده در جملههام میبوسید آن ِ مرا فصل ِ بودن راز ِ هستی سوء تفاهم عشاق موجهایی آرام به مرگی در ساحل دور و شهر که بیدار میشود درخشش جواهرگون و نفرتی وانهاده و انقباض که آمد در باد تا مرا ببرد با خود اگر که خزانیم نکند همچون کسی به شانه کردن موهاش گشادهام کرد به مرکز ِ دایرهای در بخار ِ کهکشان میبوسید آن ِ مرا میبوسید مرا تا بمیرد در بوسه و برخیزد در ماه مِه به ساعت ِ اکنون آنچه در بستر روی میدهد (آنچه در بستر روی میدهد راز آن کسی است که عشق میورزد.) راز آنکه عشق میورزد تنها لذتی گذرا نیست که به ژرفای جانمان میرود و میخیزد از این خاک دور از جهان که تن، تنی دیگر مییابد و به شتاب میرود در اندروناش، صلح معنایی بس بزرگتر مییابد، صلح، چونان مرگ، بیخاک چونان نیروانا، فالوسی خوابیده. آه بستر، آه شیرینی، لالایی ِ شیرین، بخواب فرزندم، بخواب، بخواب فرزندم، و اکنون یوزپلنگ ِ خشمگین خوابیده است، اکنون مهبل ِ بی خیال خوابیده است، آژیر خوابیده است آخرین یا پیش از آخرین و فالوس خوابیده است، حیوان ِ وحشی ِ خسته. بخواب حالا، آه قلم بر صفحهی مهبل. بگذار عشقورزان سکوت کنند، میان ملافهها و پردهها خیس از منی و از راز آنچه در بستر روی میدهد. |
![]() |
|