![]() |
![]() |
![]() |
Sep 30, 2007
◄◄خیال ِ بلورین - گیلبرت سورنتینو مترجم: کوشیار پارسی پارههایی از این رمان را میتوانید در باغ داستان بخوانید ![]() دربارهی گیلبرت سورنتینو مترجم: کوشیار پارسی ادعای بیهودهای است که بگوییم ادبیات (پسا)مدرن امریکا با نویسندگانی چون جان بارث، ویلام گادیس و توماس پینچون آغاز شده و نویسندگان نسل جوانتر چون تام رابینز و جان کالوین بچلور این سنت را ادامه دادهاند. ادبیات تاریخی دارد، حتی در امریکا.هنوز نام لارنس استرن (۱۷۱۳-۱۷۶۸) از یادها نرفتهاست که در سال ۱۷۵۸ نوشتن اثر بزرگ نُه جلدی با نام زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی را آغاز کرد و در سال به پایان رساند. استرن همهی قوانین ادبی دوران را به هم ریخت، به حرکت خطی زمان اعتنا نکرد و توصیف شخصیتها و مکان را براساس قوانین ادبی (نسخه برداری از روی طبیعت، آفریدن شخصیتهای منطبق با واقعیت و رعایت ترتیب زمانی) به دور ریخت. تکهپارههای نامهها، سند ازدواج، سخنرانی و متون دیگر را با حروف جداگانه کنار هم میگذاشت و متن یکدست تازهای میآفرید. به دلیل همین پرشها و احساس آزادی قادر بود تا روح غیرقابل پیشبینی کردار انسانی را بیشتر بازتاب دهد. در عین حال که واقعگراتر از همهی "رئالیست"های دوران خود بود. گیلبرت سورنتینو در گفت و گویی به سال ۱۹۷۱ گفته است که "استرن" هنوز هم مدرنتر از نویسندگانی چون سائول بلو، برنارد مالامود و جیمز بالدوین است. البته او اعتقاد دارد که میان ادبیات مدرن و ادبیات پیرو مُد فاصله وجود دارد. گیلبرت سورنتینو خود از نویسندگان مدرن به شمار میآید. آثار فراوان او از شعر تا داستان، سبکهای گوناگون ادبی را در برمیگیرد؛ همچون آثار استرن و جیمز جویس. گیلبرت سورنتینو به سال ۱۹۲۹ در بروکلین نیویورک زاده شد و ادبیات انگلیسی و کلاسیک را در کالج بروکلین به پایان رساند. دو سال به عنوان پرستار در ارتش امریکا خدمت کرد و پس از آن همهی زندگیش را وقف کار نوشتن کرد. نخستین مجموعهی شعرش " تاریکی ما را محاصره میکند" به سال ۱۹۶۰ منتشر شد. از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ از ویراستاران Grove Press بود. در دههی هشتاد به کالیفرنیای شمالی نقل مکان کرده است. هشت مجموعه شعرش را در سال ۱۹۸۱ در یک جلد منتشر کرد که تا کنون بیش از ده بار تجدید چاپ شده است. شعرهای او نه بار اندیشهی خاصی دارند و نه پیامی. واکنشی هستند در خلاء ِ جهانی تُهی. "شهری سپید" که در آن همه چیزی ممکن است. در شعر( The Perfect Fiction٬1968) آمده: در پشت ِ این جهان هیچ نیست این جهان انکار ِ خود است ... سورنتینو به خیال فضای بیشتری میدهد:"من مالک واژگانی هستم که مینویسم." این واژگان، تنها واقعیت ِ شعرش هستند. ماه، گاه سیاه، آبی و گاه زرد است. واژهها واقعیت ِ تخیلی خودشان را میسازند. مکانی میآفرینند تا خواننده بتواند در رویا، شهری را که صورتی رنگ است، در برابر چشم مجسم کند. شاعر (و خواننده) از تصاویر گذشته انباشتهاند. ماشین خاطرات در نگاه به واژههای او به کار میافتد. از طریق واقعیت ِ گذشته امکان آفریدن خاطرهای نو در اختیار خواننده قرار میگیرد تا تخیل پویاتر شود. سورنتینو همهجا بر تصنعی بودن آثار ادبیش تاکید کرده است. تخیل محض در آثار سورنتینو، واقعیت طبیعی و سنتی را به فراموشی میسپارد. شعرهاش اشیاییاند در خدمت زبان. گونهای ماشین واژگان که به تصاویر شکل دیگری میدهد. داستانهای سورنتینو نیز دست کمی از شعرهاش ندارند. سومین رماناش با نام Imaginatire Qualities of Actual Things در سال ۱۹۷۱ منتشر شده است. این نامگذاری از سر اتفاق نیست. در این رمان ژستهای هنری دنیای حقیر نیویورک به لجن کشیده شده است. میتوان آن را با رمان The Recognitions اثر ویلیام گادیس مقایسه کرد که در سال ۱۹۵۵ نوشته شده و به همهی شکلهای جعلی در دنیای هنر پرداخته است. اثر طنزی که به جنگ با واقعیت برمیخیزد. سورنتینو اندیشه نمیآفریند، بلکه آفرینندهی رویاست و با واژه سر و کار دارد. آفرینش در ادبیات برای او شکلبخشیدن است. گونهای صیقلدادن به تجربه که در پشت واژگان پنهان است. سورنتینو از پیروی مُد و نوشتن در بارهی سیاست و مسایل روز پرهیز میکند. خوانندهی آثار او، خود را در جهان تخیلی ادبیات مییابد. رمان Malligan Stew (۱۹۷۹) اوج نگاه شوخ او به جهان ادبیات است. اسم رمان به اسم بوک مولیگان (Buck Mulligan)، شخصیت رمان اولیسه اثر جیمز جویس است. Stew، همان Stew ایرلندی (نوعی غذای سنتی) است که پلیس رمان اولیسه را به عرق کردن مینشاند، اما به ساختار آن نیز اشاره دارد؛ چرا که آمیزهای است از گزارش، پورنوگرافی، نقل قول، نامه، نمایشنامه، پرسش و پاسخ (به اولیسه نگاه کنید) و یادداشتهای روزانه. Malligan Stew رمانی است دربارهی نویسندهای که با شخصیتهای رماناش در کشمکش است. وقتی نویسنده ننویسد، شخصیتها زندگی خودشان را پی میگیرند. در پایان بعضیشان تصمیم میگیرند از رمان بیرون بروند، زیرا احساس میکنند که آفریننده با آنان رفتار واقعی ندارد. نقل قولهای ادبی از آثار نویسندگان مختلف چون هنری جیمز، ساد، اریکا یونگ و دیگران در آن آورده شده است. سورنتینو به عمد همهی انتظارات خواننده را به هم میریزد، حتا در بخشهای پورنوگرافیک اثرش. نونی لامونت، شخصیت نویسنده در رمان Malligan Stew از رمانهایی مثل رمانی که دارد مینویسد [همان Malligan Stew] نفرت دارد و در نامهای مینویسد:"این ایده که رمانی بنویسی در بارهی نویسندهای که دارد رمان مینویسد، کهنه و ژنده است. شیرهی چنین شیوهای را کشیدهاند و همهی امکاناتاش تجربه شده است. هیچکس دیگر به چنین ایدهای اعتنا نمیکند. برای نجات کتاب مجبوری گاهی صحنههای سکسی وارد کنی، که این کار را هم کردهاند. حتا خوانندگان مبتذلپسند هم چنین کتابهایی را با نفرت به گوشهای پرت میکنند." Malligan Stew اثری تخیلی است در درون تخیل. خیال پردازی ِ رویاست و از آغاز همهی جنبههایی را که نقد ادبی بر آن انگشت خواهد گذاشت، میبیند. به نظر میآید که سورنتینو دارد "پسامدرنیسم" را به نقد میکشد. "شهرهای امریکا مردهاند و ایالات متحده در دههی پنجاه به گور سپرده شده است." سورنتینو این را گفت و گویی بیان کرده است. در مراکز شهرها، دیگر چیز جالب توجهی وجود ندارد. تنها راه گریز، آفریدن داستان است در میان ِ درماندهگی، تاریکی و خشونت ِ جامعهی مدرن. دو رمانSteelwork وCrystal Vision دربارهی هویت از دست رفتهی شهرهای امریکاست. محیط – بروکلین- غیرقابل اصلاح و تغییر است. شهر ِ ساکن و جاودانی، بر زندگی روزانهی افرادی که بر پردهی دکور شهر، خود را درمانده و پوچ احساس میکنند؛ تاثیر میگذارد. در رمان Malligan Stew که ترتیب زمانی در آن رعایت نشده، سورنتینو با پریدن از این شاخه به آن شاخه و انتخاب ساختار قطعه قطعه، بر پارهگی زندگی شخصیتها در بروکلین تاکید میگذارد و از روایت خطی میگریزد. ساکنان گمشده و ولگرد بروکلین در گوشه و کنار خیابان ولو شدهاند و نقشی ندارند. نقش اصلی بر عهدهی خود شهر بروکلین واگذار شده است. Steelwork شهری خیالی است که از واژگان تشکیل شده است. سورنتینو در پایان اثر، امکانات باقی مانده در امریکا را از نظر میگذراند تا چارهای بیابد. به جست و جوی راه گریز برمیآید تا زندگی تازهای در وجود کارخانهی آبجوسازی [بروکلین] بدمد. امریکایی ِ دیوانه بودن را در جامعهی ایدئولوژی کاغذین ایالات متحده – که "خود را جامعهی باز مینامد تا بچه مزلفها یکباره میلیاردر بشوند"- شکل تازه ببخشد و به انسان ضد اسطوره خون ِ تازه بدهد. در جهان تخیل، در جامعهی از پا تا سر فرو رفته در لجن میتوان گامی برداشت. Steelwork با جملهای درخشان پایان میگیرد:"همهشان به جهان نور رفتند." امیدواری با اندکی بار مذهب، لحظهای امکان تنفس میدهد. "جهان نور" برای سورنتینو به معنای گذشتهی مرده است. گذشته در وجود شخصیتها به زندگی ادامه میدهد. پیشتر میکوشیدند تا تخیل را در زندگی تجربه کنند و به آن شکل دهند؛ اما حالا به صورت گذشتهای درآمده که آرزوی وجودش را اصلن نداشتهاند. این هنر تخیل است که با واژگان، تجربه را صیقل داده و به آن نظم میبخشد. شخصیتهای رمان Crystal Vision بار دیگر در گوشهای از خیابانی در بروکلین، در میخانهی پَت یا قنادی ولگر یا بار کالاگر حضور پیدا میکنند. در زندگی واقعی بروکلین اتفاقی نمیافتد و آنان میکوشند تا به نیروی تخیل وقایع تازهای تجربه کنند. سورنتینو در هفتاد و هشت قطعهی داستانی، واقعیت و تخیل را به هم میآمیزد. شخصیتها – که انتخاب نامشان بازی درخشانی است- تکه پارههای بروکلین را میسازند. در رویاشان به دکور شهری پناه میبرند که به سکون گرفتار آمده است. تخیل و برجسته کردن آن واقعیتر از خود شهر است که بیشتر به غول جادویی برآمده از میان دود چراغ علاءالدین شباهت دارد. در تخیل دروغ وجود ندارد. تخیل، توان بخشیدن به نیروی خواستن است. شخصیتهای سورنتینو میکوشند در رویاشان روزنهای به واقعیت بیابند. فکر میکنند که در بروکلین نیستند. در خیال به درون رویا سفر میکنند که چون بلورشفاف است. "این امکان وجود دارد. این حوادث موجود در داستانها، در زندگی واقعی هم روی میدهند." از این جملهها در کتاب بسیار وجود دارد. شخصیتهایی مثل "عرب" تصور میکنند که اگر در گوشهای از خیابان بایستند، چه اتفاقی خواهد افتاد:"میدونی اگه همهمون خیلی آروم و بی خیال گوشهی این خیابون بایستیم، هر اتفاقی ممکنه بیفته؟" شخصیت دیگر، "یانوس کوبا" پروفسور اروپای شرقی که دارد کتاباش "نفرین" را مینویسد – شبیه به Crystal Vision- ادعا میکند که همه چیز دان است، اما خوابگرد بیپناهی بیش نیست. شخصیتهاای سورنتینو به تخیل میآویزند تا در شهر ساکن و تهی، که جوانیشان را به تباهی کشانده، برای لذت بهانهای بیابند. در خیال میخواهند "بابل نوین"ی بسازند که برپایهی واژگان استوار است. "به اندازهی کافی مشکل هست که آدمی باشی. نمیدونم این حقیقته یا نصف حقیقت. واقعا نمیدونم. شاید همهی اینها خیالپردازی باشه. واقعا نمیدونم." |
![]() |
|