![]() |
![]() |
![]() |
Feb 2, 2005
شامگاهان كه رؤيت دريا نقش در نقش می نهفت كبود داستانی نه تازه كرد به كار رشتهای بست و رشتهای بگشود اندر آن جايگه كه فندق پير سايه در سايه بر زمين گسترد چون بماند آب جوی از رفتار شاخهای خشك كرد و برگی زرد همچنين در گشاد و شمع افروخت آن نگارين چرب دست استاد گوشمالی به چنگ داد و نشست پس چراغی نهاد بردم باد داستانی نه تازه كرد، آری آن ز يغمای ما به ره شادان رفت و ديگر نه برقفاش نگاه از خرابی ماش آبادان « نيما » |
![]() |
|